گروه بینالملل مشرق - به مناسبت تجاوز اخیر رژیم سعودی علیه مردم و کشور یمن و ائتلاف سعودی که علیه یمن تشکیل شده است، «یواف الباز»، پژوهشگر اسرائیلی مقاله ای تحت عنوان «آیا دشمن دشمن من دوست من است؟ دخالت «اسرائیل» در جنگ داخلی یمن» که روزنامه صهیونیستی هاآرتص آن را چاپ و منتشر کرد، پرده از اطلاعاتی بر می دارد که نشان از دست داشتن این رژیم در جنگ داخلی یمن در دهه شصت قرن گذشته دارد.
الباز که دانشجوی دوره دکترای دانشگاه عبری قدس است، رساله دکترای خود را به دست داشتن «اسرائیل» در منازعات و جنگ های خاورمیانه به عنوان یکی از مهمترین اصول سیاست خارجی این رژیم طی سال های 1948 تا 1975 میلادی اختصاص داده بود.
آنچه در ادامه می آید، ترجمه کامل این مقاله است:
عربستان سعودی شامگاه سه شنبه اعلام کرد که عملیات موسوم به "توفان قاطعیت" علیه یمن را متوقف کرد.
این اولین بار نبود که یمن – این کشور در حاشیه قرار گرفته در خاورمیانه که یکی از فقیرترین کشورهای جهان به شمار می آید - درگیر جنگ آن هم از نوع داخلی آن می شود و به عرصه و کانون گسترده رویارویی های منطقه ای و بین المللی تبدیل می شود.
حدود 50 سال پیش درگیری های خونین در این کشور موجب تغییر و تحولات بزرگ و گسترده در موازنه قدرت های منطقه ای و به صورت غیر مستقیم به جنگ شش روزه منتهی شد.
در سال های اخیر و با لغو محرمانه بودن برخی از پرونده های آرشیویی در دستگاه های اطلاعات و جاسوسی «اسرائیل» اسنادی از دست داشتن نظامی این رژیم در جنگ داخلی یمن در دهه شصت قرن گذشته برملا شده که نشان از دخالت «اسرائیل» در این جنگ دارد، در حالی که با برملا شدن این اسناد تحلیلگران اسرائیلی تلاش دارند، از این موضوع به صورت سطحی بگذرند و با عدم دامن زدن به آن، همچنان درگیری های گذشته و حال یمن را درگیری های سنی – شیعی یا بین عربستان سعودی و ایران عنوان کنند.
در 26 سپتامبر 1962 میلادی معارضان یمنی علیه «محمد بدر»، امام زیدی که قدرت را از پدرش هفته پیش از آن به ارث برده بود، کودتای نظامی کردند. این معارضان یمنی پس از یورش به قصر محمد بدر آن را تصرف کرده و پس از آن ایستگاه رادیوی یمن را به کنترل خود درآوردند و از آنجا تاسیس «جمهوری عربی یمن» را اعلام کردند.
انقلابیون تصور می کردند، محمد بدر کشته شده است، اما اواسط اکتبر آشکار شد که وی به شمال یمن فرار کرده و از قبایل وفادار به خود ارتشی تشکیل داده و قصد براندازی جمهوری تازه تاسیس یمن را دارد.
انقلابیون یمنی چون از موضوع با خبر شدند و دریافتند که توان رویارویی با سلطنت طلبان را ندارند، از «جمال عبد الناصر»، رئیس جمهوری وقت مصر درخواست کمک کردند. عبد الناصر که در آن زمان تلاش داشت، جهان عربی را به رهبری مصر متحد کند، یگانی از نیروهای نخبه پیاده نظام خود را به یمن اعزام کرد.
ورود مصر به جنگ در یمن بیم و هراس بسیاری بین کشورهای عربی محافظه کار مانند عربستان سعودی و اردن و کشورهای غربی که دارای منافعی در منطقه بودند، به ویژه انگلستان ایجاد کرد که در آن زمان بر عدن و مناطق اطراف آن سیطره داشت.
نگرانی این طرف های منطقه ای و بین المللی از انتشار افکار و اندیشه های ناصری در جهان عرب بود، به همین دلیل عربستان سعودی و انگلیس و اردن تصمیم گرفتند، از محمد بدر حمایت کنند و در حالی که عربستان سعودی و اردن به صورت نسبتا آشکار از محمد بدر و نیروهایش حمایت به عمل آوردند، انگلیس تلاش کرد، حمایت های خود را آشکار و عیان نسازد.
به همین منظور دایره پنجم دستگاه اطلاعات و جاسوسی انگلیس تماس های سری و محرمانه ای با سلطنت طلبان برقرار کرد و تصمیم گرفت، از خدمات یک شرکت نظامی خصوصی که مزدور به خدمت می گرفت و از آن کلنل «دیوید استرلینگ» بود، بهره گیرد. باید یادآوری کرد که کلنل «دیوید استرلینگ» همان کسی است که بنیانگذار یگان نیروهای ویژه در ارتش انگلیس به شمار می آید.
کلنل «دیوید استرلینگ» پس از اطلاع از درخواست دولت انگلیس ده ها نفر از نظامیان آموزش دیده و زبده خود را انتخاب و تحت عنوان مشاور نظامی نیروهای محمد بدر به یمن ارسال کرد و «نل مکلین»، نماینده پارلمان انگلیس به عنوان رابط این مزدوران با دولت انگلیس انتخاب شد.
دخالت انگلیس در یمن و حمایت از سلطنت طلبان موجب تغییر موازنه قوا در یمن شد، در حالی که کفه ترازو ابتدا به سود انقلابیون یمنی و مصرسنگینی می کرد، این موجب شد تا مصر بیش از پیش در جنگ یمن درگیر شود و نیروهای بیشتری را راهی یمن کند، به گونه ای که گفته می شود، جمال عبد الناصر 60 هزار نظامی را عازم یمن کرد که در آن زمان حدود یک سوم ارتش مصر را تشکیل می داد تا شاید به این طریق سرنوشت جنگ در یمن را به سود خود و انقلابیون یمنی رقم بزند، اما نتیجه آن نشد که مصر درصدد تحقق آن بود.
پس از آن در مارس سال 1963 میلادی مصر زخم خورده حملات خود را در یمن متوقف کرد تا به تبع آن و به تدریج آرامش و رکود بر جبهه های مختلف عملیاتی حکم فرما شود و هریک از طرف های درگیر مواضع و مناطق تحت تصرف خود را حفظ کند.
به این ترتیب مصری ها بر بخش جنوبی یمن و سلطنت طلبان بر بخش شمالی این کشور سیطره یافتند، اما مصری ها امتیاز ویژه داشتند، اینکه مناطق تحت تصرف آنها به دریا و دنیای خارج راه داشت، در حالی که سلطنت طلبان مجبور بودند، در غارها و منافذ کوه ها خود را پنهان کنند، بدون آنکه راهی به دریا و دنیای خارج داشته باشند.
از ابتدای رویارویی ها عربستان سعودی موفق شده بود، با استفاده از راه های بیابانی و از طریق شتر از سلطنت طلبان حمایت کند و تا جای ممکن نیازهای آنان را برآورده سازد، اما این کافی به نظر نمی رسید، به خصوص آنکه جنگ به درازا کشیده بود و انزوای مناطق شمالی و عدم دسترسی آنها به آب های آزاد نگرانی هایی را برای سلطنت طلبان به وجود آورده بود، به همین دلیل آنها تلاش کردند، راه های جدیدی برای تامین نیازهای خود از جمله نیازهای غذایی و نظامی بیابند.
پس از تامل در این امر سرانجام نظامیان انگلیسی به این نتیجه رسیدند که تنها راه تامین نیازهایشان از طریق نیروی هوایی و هلی برد است، اما مشکل اینجا بود که نیروی هوایی ارتش انگلیس به طور مستقیم امکان ورود به میدان را نداشت، چون دولت این کشور بر عدم مشارکت انگلیس در جنگ یمن تاکید کرده بود.
پس از بررسی موضوع و تامل دقیق در آن انگلیسی ها تنها راه نجات را در روی آوردن به «اسرائیل» ملاحظه کردند که در این سال ها در منطقه خاورمیانه در انزوای کامل به سر می برد و به صورت مستمر از سوی همسایگانش مورد حمله قرار می گرفت و در جنگ مستمر با آنها بود.
طی دهه 50 و اوایل دهه 60 میلادی حوادثی در منطقه رخ دادند که عبد الناصر را برای «اسرائیل» تبدیل به یکی از خطرناک ترین رهبران جهان عرب کرده بود و مهمترین این رخدادها را می توان در اتحاد مصر و سوریه به رهبری عبد الناصر و وقوع کودتای نظامی در عراق که مشابه کودتای رخ داده در مصر به نظر می رسید و طی آن نمایندگان وفادار به غرب نظام حاکم در عراق اعدام شدند، تلاش برای کودتای نظامی در اردن با حمایت دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی مصر، به خدمت گرفتن کارشناسان آلمانی در مصر برای تولید سلاح های دور برد و جنگنده های محلی و سرانجام دخالت مصر در جنگ یمن ملاحظه کرد.
اینگونه بود که هر روز بر نگرانی های «اسرائیل» از بیم آنکه رهبری در جهان عرب ظهور کند که اعراب را علیه «اسرائیل» متحد کند، افزوده می شد و همین موجب شد تا رهبران وقت «اسرائیل» به این فکر بیفتند، به هر طریق ممکن به مصر ضربه بزنند.
اواخر سال 1963 میلادی نل مکلین با سرهنگ «دنی حیرام»، کاردار ارتش «اسرائیل» در انگلیس تماس می گیرد و موضوع را برایش توضیح می دهد و از وی می خواهد، خواسته اش را به گوش تل آویو برساند.
حیرام درخواست نل مکلین را به اطلاع سران رژیم صهیونیستی می رساند و چند روز بعد وی برای دیدار با «موشه دایان»، وزیر خارجه وقت «اسرائیل» و «مائیر آمیت»، رئیس وقت سازمان اطلاعاتی و جاسوسی این رژیم موسوم به «موساد» دیدار می کند و آنها موافقت اولیه خود را با این خواسته اعلام می کنند.
طی پاییز سال 1963 میلادی تماس های دو طرف افزایش می یابد و اندک اندک این طرح وارد مرحله عمل می شود و ارتش «اسرائیل» بر این عملیات نام «عملیات الصلصله» را می گذارد.
در نیمه شب 31 مارس سال 1964 میلادی یک فروند هواپیمای باربری «اسرائیل» وارد آسمان یمن می شود. فرماندهی گروه پرواز را سرگرد خلبان «آریه اوز» برعهده داشت و از میان پایگاه های ارتش مصر در یمن راه شمال این کشور را پیش گرفته بود.
لحظاتی بعد سرگرد خلبان اوز با مشاهده علامت هایی که توسط آتش به وی داده می شد، دریافت به مکان مقرر رسیده، بنابراین کار هلی برد و ارسال جعبه های چوبی مملو از سلاح و ذخایر تسلیحاتی و کمک های پزشکی را به آرامی آغاز کرد.
پس از این عملیات موفق «اسرائیل» طی دو سال 13 پرواز دیگر انجام داد و به واسطه آنها نیازمندی های سلطنت طلبان یمنی و هم پیمانانشان را تامین کرد، اما به دلیل حساسیت بسیار می بایست این موضوع همانگونه در خفا باقی می ماند، به همین دلیل به جز تعدادی از فرماندهان ارشد ارتش انگلیس کسی از هویت طرفی که به سلطنت طلبان یمن و هم پیمانان آنان در این کشور کمک می کرد، اطلاع نداشت، حتی سران وقت عربستان سعودی نیز از واقعیت این کمک ها اطلاعی نداشتند.
در ژانویه سال 1965 میلادی مصری ها حملاتی را علیه سلطنت طلبان در تمام جبهه های عملیاتی انجام داده و ضربات سنگینی به آنها وارد کردند، به گونه ای که سلطنت طلبان یمنی و هم پیمانانشان در آستانه شکست کامل قرار گرفتند.
به دنبال این تغییر و تحول در جبهه میدانی انگلیسی ها پا را فراتر نهاده و نقشه دیگری را طراحی کردند تا به موجب آن نیروی هوایی «اسرائیل» پایگاه ها و مقرهای ارتش مصر را در صنعا و حدیده بمباران کند و سلطنت طلبان ادعا کنند که آن هواپیماها وابسته به کشورهای غربی بود که از آنان حمایت می کنند.
«ایزر فیتسمن» و دیگر فرماندهان نیروی هوایی ارتش «اسرائیل» با این ایده موافقت کردند، اما «اسحاق رابین» که در آن زمان ریاست ستاد مشترک ارتش «اسرائیل» و «لیوی اشکول» که نخست وزیر وقت این رژیم بود، با این طرح موافقت نکردند.
در آگوست سال 1965 میلادی توافقنامه آتش بس بین مصر وعربستان سعودی با حضور نمایندگی از شمال و جنوب یمن امضا شد و پس از آن سعودی ها حمایت مالی و نظامی خود از سلطنت طلبان یمنی را قطع کردند، در ابتدا مخالفت هایی از سلطنت طلبان با امضای این توافقنامه انجام شد، اما سرانجام تسلیم آتش بس شدند و مزدوران انگلیسی در می سال 1966 میلادی پس از خروج از یمن راه سرزمین های اشغالی «اسرائیل» را پیش گرفتند.
پس از پیروزی «اسرائیل» در جنگ شش روزه که یکی از مهمترین دلایل آن ضعیف شدن ارتش مصر به دلیل شرکت در جنگ یمن بود، شاهد بهبود روابط و نزدیکی مصر و عربستان سعودی بودیم تا سرانجام در سال 1970 میلادی به خروج کامل مصر از یمن و پیروزی انقلابیون بر سلطنت طلبان منتهی شد.
جنگی که یمن هم اکنون یعنی در سال 2015 میلادی با آن دست به گریبان شده، مشابه جنگ دهه 60 میلادی است که در آن موازنه قوا در منطقه خاورمیانه بسیار پیچیده است. با وجودی که رسانه ها تلاش می کنند، به جنگ دایر در یمن بعد شیعی – سنی و ایرانی – سعودی دهند، اما تصویر حاکم بر میدان این بار نیز بسیار پیچیده نشان می دهد، در واقع جنگ هایی که در یمن رخ می دهد، بیانگر موازنه قوای حاکم بر خاورمیانه است، هم پیمانان یک شبه دشمن می شوند و منافع ملی قربانی وفاداری های قبیله ای و خون و خونخواهی
الباز که دانشجوی دوره دکترای دانشگاه عبری قدس است، رساله دکترای خود را به دست داشتن «اسرائیل» در منازعات و جنگ های خاورمیانه به عنوان یکی از مهمترین اصول سیاست خارجی این رژیم طی سال های 1948 تا 1975 میلادی اختصاص داده بود.
آنچه در ادامه می آید، ترجمه کامل این مقاله است:
عربستان سعودی شامگاه سه شنبه اعلام کرد که عملیات موسوم به "توفان قاطعیت" علیه یمن را متوقف کرد.
این اولین بار نبود که یمن – این کشور در حاشیه قرار گرفته در خاورمیانه که یکی از فقیرترین کشورهای جهان به شمار می آید - درگیر جنگ آن هم از نوع داخلی آن می شود و به عرصه و کانون گسترده رویارویی های منطقه ای و بین المللی تبدیل می شود.
حدود 50 سال پیش درگیری های خونین در این کشور موجب تغییر و تحولات بزرگ و گسترده در موازنه قدرت های منطقه ای و به صورت غیر مستقیم به جنگ شش روزه منتهی شد.
در 26 سپتامبر 1962 میلادی معارضان یمنی علیه «محمد بدر»، امام زیدی که قدرت را از پدرش هفته پیش از آن به ارث برده بود، کودتای نظامی کردند. این معارضان یمنی پس از یورش به قصر محمد بدر آن را تصرف کرده و پس از آن ایستگاه رادیوی یمن را به کنترل خود درآوردند و از آنجا تاسیس «جمهوری عربی یمن» را اعلام کردند.
انقلابیون تصور می کردند، محمد بدر کشته شده است، اما اواسط اکتبر آشکار شد که وی به شمال یمن فرار کرده و از قبایل وفادار به خود ارتشی تشکیل داده و قصد براندازی جمهوری تازه تاسیس یمن را دارد.
ورود مصر به جنگ در یمن بیم و هراس بسیاری بین کشورهای عربی محافظه کار مانند عربستان سعودی و اردن و کشورهای غربی که دارای منافعی در منطقه بودند، به ویژه انگلستان ایجاد کرد که در آن زمان بر عدن و مناطق اطراف آن سیطره داشت.
نگرانی این طرف های منطقه ای و بین المللی از انتشار افکار و اندیشه های ناصری در جهان عرب بود، به همین دلیل عربستان سعودی و انگلیس و اردن تصمیم گرفتند، از محمد بدر حمایت کنند و در حالی که عربستان سعودی و اردن به صورت نسبتا آشکار از محمد بدر و نیروهایش حمایت به عمل آوردند، انگلیس تلاش کرد، حمایت های خود را آشکار و عیان نسازد.
به همین منظور دایره پنجم دستگاه اطلاعات و جاسوسی انگلیس تماس های سری و محرمانه ای با سلطنت طلبان برقرار کرد و تصمیم گرفت، از خدمات یک شرکت نظامی خصوصی که مزدور به خدمت می گرفت و از آن کلنل «دیوید استرلینگ» بود، بهره گیرد. باید یادآوری کرد که کلنل «دیوید استرلینگ» همان کسی است که بنیانگذار یگان نیروهای ویژه در ارتش انگلیس به شمار می آید.
کلنل «دیوید استرلینگ» پس از اطلاع از درخواست دولت انگلیس ده ها نفر از نظامیان آموزش دیده و زبده خود را انتخاب و تحت عنوان مشاور نظامی نیروهای محمد بدر به یمن ارسال کرد و «نل مکلین»، نماینده پارلمان انگلیس به عنوان رابط این مزدوران با دولت انگلیس انتخاب شد.
پس از آن در مارس سال 1963 میلادی مصر زخم خورده حملات خود را در یمن متوقف کرد تا به تبع آن و به تدریج آرامش و رکود بر جبهه های مختلف عملیاتی حکم فرما شود و هریک از طرف های درگیر مواضع و مناطق تحت تصرف خود را حفظ کند.
به این ترتیب مصری ها بر بخش جنوبی یمن و سلطنت طلبان بر بخش شمالی این کشور سیطره یافتند، اما مصری ها امتیاز ویژه داشتند، اینکه مناطق تحت تصرف آنها به دریا و دنیای خارج راه داشت، در حالی که سلطنت طلبان مجبور بودند، در غارها و منافذ کوه ها خود را پنهان کنند، بدون آنکه راهی به دریا و دنیای خارج داشته باشند.
از ابتدای رویارویی ها عربستان سعودی موفق شده بود، با استفاده از راه های بیابانی و از طریق شتر از سلطنت طلبان حمایت کند و تا جای ممکن نیازهای آنان را برآورده سازد، اما این کافی به نظر نمی رسید، به خصوص آنکه جنگ به درازا کشیده بود و انزوای مناطق شمالی و عدم دسترسی آنها به آب های آزاد نگرانی هایی را برای سلطنت طلبان به وجود آورده بود، به همین دلیل آنها تلاش کردند، راه های جدیدی برای تامین نیازهای خود از جمله نیازهای غذایی و نظامی بیابند.
پس از تامل در این امر سرانجام نظامیان انگلیسی به این نتیجه رسیدند که تنها راه تامین نیازهایشان از طریق نیروی هوایی و هلی برد است، اما مشکل اینجا بود که نیروی هوایی ارتش انگلیس به طور مستقیم امکان ورود به میدان را نداشت، چون دولت این کشور بر عدم مشارکت انگلیس در جنگ یمن تاکید کرده بود.
پس از بررسی موضوع و تامل دقیق در آن انگلیسی ها تنها راه نجات را در روی آوردن به «اسرائیل» ملاحظه کردند که در این سال ها در منطقه خاورمیانه در انزوای کامل به سر می برد و به صورت مستمر از سوی همسایگانش مورد حمله قرار می گرفت و در جنگ مستمر با آنها بود.
اینگونه بود که هر روز بر نگرانی های «اسرائیل» از بیم آنکه رهبری در جهان عرب ظهور کند که اعراب را علیه «اسرائیل» متحد کند، افزوده می شد و همین موجب شد تا رهبران وقت «اسرائیل» به این فکر بیفتند، به هر طریق ممکن به مصر ضربه بزنند.
اواخر سال 1963 میلادی نل مکلین با سرهنگ «دنی حیرام»، کاردار ارتش «اسرائیل» در انگلیس تماس می گیرد و موضوع را برایش توضیح می دهد و از وی می خواهد، خواسته اش را به گوش تل آویو برساند.
حیرام درخواست نل مکلین را به اطلاع سران رژیم صهیونیستی می رساند و چند روز بعد وی برای دیدار با «موشه دایان»، وزیر خارجه وقت «اسرائیل» و «مائیر آمیت»، رئیس وقت سازمان اطلاعاتی و جاسوسی این رژیم موسوم به «موساد» دیدار می کند و آنها موافقت اولیه خود را با این خواسته اعلام می کنند.
در نیمه شب 31 مارس سال 1964 میلادی یک فروند هواپیمای باربری «اسرائیل» وارد آسمان یمن می شود. فرماندهی گروه پرواز را سرگرد خلبان «آریه اوز» برعهده داشت و از میان پایگاه های ارتش مصر در یمن راه شمال این کشور را پیش گرفته بود.
لحظاتی بعد سرگرد خلبان اوز با مشاهده علامت هایی که توسط آتش به وی داده می شد، دریافت به مکان مقرر رسیده، بنابراین کار هلی برد و ارسال جعبه های چوبی مملو از سلاح و ذخایر تسلیحاتی و کمک های پزشکی را به آرامی آغاز کرد.
پس از این عملیات موفق «اسرائیل» طی دو سال 13 پرواز دیگر انجام داد و به واسطه آنها نیازمندی های سلطنت طلبان یمنی و هم پیمانانشان را تامین کرد، اما به دلیل حساسیت بسیار می بایست این موضوع همانگونه در خفا باقی می ماند، به همین دلیل به جز تعدادی از فرماندهان ارشد ارتش انگلیس کسی از هویت طرفی که به سلطنت طلبان یمن و هم پیمانان آنان در این کشور کمک می کرد، اطلاع نداشت، حتی سران وقت عربستان سعودی نیز از واقعیت این کمک ها اطلاعی نداشتند.
در ژانویه سال 1965 میلادی مصری ها حملاتی را علیه سلطنت طلبان در تمام جبهه های عملیاتی انجام داده و ضربات سنگینی به آنها وارد کردند، به گونه ای که سلطنت طلبان یمنی و هم پیمانانشان در آستانه شکست کامل قرار گرفتند.
به دنبال این تغییر و تحول در جبهه میدانی انگلیسی ها پا را فراتر نهاده و نقشه دیگری را طراحی کردند تا به موجب آن نیروی هوایی «اسرائیل» پایگاه ها و مقرهای ارتش مصر را در صنعا و حدیده بمباران کند و سلطنت طلبان ادعا کنند که آن هواپیماها وابسته به کشورهای غربی بود که از آنان حمایت می کنند.
در آگوست سال 1965 میلادی توافقنامه آتش بس بین مصر وعربستان سعودی با حضور نمایندگی از شمال و جنوب یمن امضا شد و پس از آن سعودی ها حمایت مالی و نظامی خود از سلطنت طلبان یمنی را قطع کردند، در ابتدا مخالفت هایی از سلطنت طلبان با امضای این توافقنامه انجام شد، اما سرانجام تسلیم آتش بس شدند و مزدوران انگلیسی در می سال 1966 میلادی پس از خروج از یمن راه سرزمین های اشغالی «اسرائیل» را پیش گرفتند.
پس از پیروزی «اسرائیل» در جنگ شش روزه که یکی از مهمترین دلایل آن ضعیف شدن ارتش مصر به دلیل شرکت در جنگ یمن بود، شاهد بهبود روابط و نزدیکی مصر و عربستان سعودی بودیم تا سرانجام در سال 1970 میلادی به خروج کامل مصر از یمن و پیروزی انقلابیون بر سلطنت طلبان منتهی شد.
جنگی که یمن هم اکنون یعنی در سال 2015 میلادی با آن دست به گریبان شده، مشابه جنگ دهه 60 میلادی است که در آن موازنه قوا در منطقه خاورمیانه بسیار پیچیده است. با وجودی که رسانه ها تلاش می کنند، به جنگ دایر در یمن بعد شیعی – سنی و ایرانی – سعودی دهند، اما تصویر حاکم بر میدان این بار نیز بسیار پیچیده نشان می دهد، در واقع جنگ هایی که در یمن رخ می دهد، بیانگر موازنه قوای حاکم بر خاورمیانه است، هم پیمانان یک شبه دشمن می شوند و منافع ملی قربانی وفاداری های قبیله ای و خون و خونخواهی